Blond and the beer

A drunk is sitting in a bar.

There is a very buxom blonde a few seats down from him with breasts size 44DD'S.

A fellow at the end of the bar calls for a beer.
The bartender fills the mug and slides it down the bar.
It hits the lady's breasts and spills all over them.

The bartender goes over, retrieves the mug and licks the beer off of her breasts.

This happens a couple more times.

The next time, the drunk jumps up and starts to lick her breasts. She decks him! He's laying on the floor moaning and groaning. 'Why do you let the bartender do it?'

'Because he has.............



A LICKER LICENSE !

China to the rescue

زمانی که بچه بودیم دنيا چقدر زيبا بود

عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن
خرداد زیبا بود و امید سه ماه تعطیلی
پاییز زیبا بود و امید دیدن دوباره همکلاسیها
این سال دیگه میریم راهنمایی . دو سال دیگه میریم دبیرستان . یکسال دیگه دیپلم و
و مدام این جمله روی زبونمون بود . وقتی بزرگ شدم ... وقتی بزرگ شدم ..
با هر نوبرانه چشمها رو میببستیم و آروز میکردیم ... چقدر آرزو داشتیم.
دنیا دنیا امید
روزی که نوبرانه زردآلو بود و چشمها رو بستم و خواستم در دل آرزویی کنم و هیچ چیز از دل به زبان نیامد و فهمیدم بزرگ شدم
چشم رو باز کردم و نوبرانه زرد آلو در دستم و من بی آرزو. چقدر بزرگ شدن درد آور بود
بزرگ شدیم و هیچ نشد
حالا از مهر تا خرداد هر روز مثل دیروز و از خرداد تا مهر امروز مثل دیروز .هر سال که گذشت هیجان ها کم تر و کم تر شد . سالها تکراری تر
کار و کار و کار برای هیچ
آرزو ها حسرت شد و ماند، بیم‌هایی که داشتیم که روزمرگی رو دچار نشیم شد زندگی، و فهمیدیم که زندگی چیزی نیست جز همانی که بزرگترها داشتن و ما می‌ترسیدیم از دچار شدن بهش
آخرین بزنگاه بود بزرگ شدن.
دیگه می‌تونستیم از خیابان ها رد بشیم.
ردشدیم بارها و بارها و بی پناه
خوشا روزهایی که نمی‌توانستیم و دست‌ها‌یم را به دست بزرگ و نرم پدرمی‌دادیم و طعم تکیه گاه را می‌چشیدیم
بزرگ شدیم و همه شبها به تنهایی گذشت و خوشا شبهایی که بهانه مریضی و ترس به تختخواب بزرگ و نرم پدر و مادر می‌لغزیدیم و خوش می‌خوابیدیم ...
بزرگ شدیم و دستها به جیب رفت و روبروی دستگاه بی‌حس و سرد عابر بانک پول می‌گیرم،
و چه کیفی داشت ده تومانی و پنجاه تومانی هایی که از دست پدر می‌گرفتیم با لبخند.
دیگه نه امیدی به سال دیگه. نه به خرداد ونه به مهر.
تا بچه هستيم بزرگ شدن چه اميد شيرينی است و بزرگ که می‌شویم بچگی حسرتی بزرگ.

Never let the groom order the wedding cake...

S S Lam

No matter who you are, your wife will always give you sh!t for looking at other women

Don't drive that fishing boat too fast

This is an actual emergency room photo of a fisherman who lost control ofhis High Speed Bass Boat inWest Virginia.

The warden's believe that he was traveling at a speed of approximately75 mph at the time of the accident.

He was unable to negotiate a curve in the narrow waterway and unfortunately for him, upon striking the shoreline, he was ejected from theboat and landed on an old fence post.

You can probably picture what happened next, but this photograph reallysays it all.

The good news is after about 6 months, thi s man made a full recovery aftersuffering a shattered hip, broken leg, several broken ribs, internal injuries and soft tissue damage.

The doctors credited his recovery to the fact thatthe post lodged itself so tightly that there was little or no blood loss.Now, that's got to hurt!

پیغام گیر

پیغام گیر فردوسی
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب
پیغام گیر خیام
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد
پیغام گیر منوچهری
از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم
پیغام گیر مولانا
بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم
برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم
پیغام گیر بابا طاهر
تلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قوربون صدایت
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت
پیغام گیر حافظ
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور
پیغام گیر سعدی
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
پیغام گیر نیما
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش
پیغام گیر شاملو
بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تآنگاه که توانستن سرودی است
پیغام گیر سایه
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان
پیغام گیر فروغ
نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد

A girl can change your goal

Three roses

A sexually active woman tells her plastic surgeon that she wanted her Vaginal lips reduced in size because they were too loose and floppy.

Out of embarrassment she insisted that the surgery be kept a secret and the Surgeon agreed.

Awakening from the anaesthesia after the surgery she found 3 roses Carefully placed beside her on the bed.

Outraged, she immediately calls in the doctor. 'I thought I asked you not To tell anyone about my operation!'

The surgeon told her he had carried out her wish for confidentiality and That the first rose was from him:'I felt sad because you went through this all by yourself.'

'The second rose is from my nurse. She assisted me in the surgery and Empathized because she had had the same procedure done some time ago.'

'And what about the third rose ?' she asked.

'That's from a man upstairs in the burns unit. He wanted to thank you for His new ears.'

Never piss off your Plastic Surgeon

BBQ Season

We are about to enter the BBQ season. Therefore it is important to refresh your memory on the etiquette of this sublime outdoor cooking activity When a man volunteers to do the BBQ the following chain of events are put into motion:

Routine...

(1) The woman buys the food.
(2) The woman makes the salad, prepares the vegetables, and makes dessert.
(3) The woman prepares the meat for cooking, places it on a tray along with the necessary cooking utensils and sauces, and takes it to the man who is lounging beside the grill - beer in hand.
(4) The woman remains outside the compulsory three meter exclusion zone where the exuberance of testosterone and other manly bonding activities can take place without the interference of the woman. Here comes the important part:

(5) THE MAN PLACES THE MEAT ON THE GRILL. More routine...

(6) The woman goes inside to organize the plates and cutlery.
(7) The woman comes out to tell the man that the meat is looking great. He thanks her and asks if she will bring another beer while he flips the meat . I

mportant again:

(8) THE MAN TAKES THE MEAT OFF THE GRILL AND HANDS IT TO THE WOMAN. More routine...

(9) The woman prepares the plates, salad, bread, utensils, napkins, sauces, and brings them to the table.
(10) After eating, the woman clears the table and does the dishes.

And most important of all:

(11) Everyone PRAISES the MAN and THANKS HIM for his cooking efforts.
(12) The man asks the woman how she enjoyed "her night off."

Little things that spoil photos